درباره جندق

1) دهستان‌ جندق‌، به‌ مرکزیت‌ شهر جندق‌، تقریباً در جنوب‌ دشت‌ کویر و در شمال‌ بخش‌ خور و بیابانک‌ واقع‌ است‌. از شمال‌ به‌ دهستان‌ طُرود (در بخش‌ مرکزی‌ شهرستان‌ شاهرود)، از مشرق‌ و جنوب‌ شرقی‌ به‌ دهستان‌ بیابانک‌ و از جنوب‌ غربی‌ و مغرب‌ به‌ دهستان‌ چوپانان‌ (در بخش‌ اَنارک‌) محدود می‌شود و مشتمل‌ بر یازده‌ آبادی‌ و یک‌ شهر به‌ نام‌ جندق‌ است‌ ( رجوع کنید به مرکز آمار ایران‌، 1376 ش‌ الف‌ ، ص‌ 6).

کوههای‌ دهستان‌ جزو کوههای‌ منفرد مرکزی‌اند، از جمله‌ آنهاست‌: رَشید کوه‌ (بلندترین‌ قله‌ ح 075 ، 2 متر)، زالوبَنْد (بلندترین‌ قله‌ ح 843 ، 1 متر)، کَلاتِه‌ (بلندترین‌ قله‌ ح 726 ، 1 متر)، تَخْتَک‌ (بلندترین‌ قله‌ ح 620 ، 1 متر)، خَریطه‌ (بلندترین‌ قله‌ ح 521 ، 1 متر)، گوری‌ (بلندترین‌ قله‌ ح 4050 ، 1 متر)، پیسْکوه‌/ پیسه‌کوه‌ (بلندترین‌ قله‌ ح 308 ، 1 متر) و گُدارِ سیاه‌ (بلندترین‌ قله‌ ح 204 ، 1 متر؛ جعفری‌، ج‌ 1، ذیل‌ همین‌ نامها). در دامنه‌های‌ برخی‌ از این‌ کوهها، چشمه‌ و چاه‌ طبیعی‌ وجود دارد، مانند چشمه‌ گُدارِ خَریطه‌ در کوه‌ خریطه‌، چاه‌ عریان‌ و چاه‌ بنیقو در کوه‌ گدارِسیاه‌، چشمه‌ نقی‌ و چاه‌ قنبر در کوه‌ کلاته‌ (همان‌، ج‌ 1، ص‌ 236، 434، 466). رود فصلی‌ چاهْگیر در آن‌ جریان‌ دارد ( فرهنگ‌ جغرافیائی‌ آبادیها ، ج‌ 51، ص‌ 3). ریگزارها و مزارع‌ موقت‌ در این‌ دهستان‌ فراوان‌ است‌ (رجوع کنید به حکمت‌ یغمائی‌، 1370 ش‌، ص‌ 21، 293). در تابستان‌ باد گرمی‌ به‌ نام‌ «تف‌ باد»، متناوب‌ و به‌ مدت‌ بیست‌ روز، و باد قرمز به‌ مدت‌ یک‌ ماه‌ در آن‌ می‌وزد. وزش‌ این‌ بادها سبب‌ کاهش‌ رطوبتِ دهستان‌ جندق‌، به‌ ویژه‌ در فصل‌ تابستان‌، می‌شود (همو، 1353 ش‌، ص‌ 56 ـ57).

از گیا، دارای‌ درخت‌ گز، تاغ‌، آنغوزه‌، قُدومه‌، بالنگو، اسپرزه‌، آویشن‌، پر سیاوش‌، اسپند و خاکشیر است‌ و از زیا، روباه‌، شغال‌، قوچ‌، بزکوهی‌، آهو، خرگوش‌ و کبک‌ در آن‌ یافت‌می‌شود (فرهنگ‌ جغرافیائی‌ آبادیها ، ج‌ 51، ص‌ 2ـ10، ج‌ 62، ص‌ 5، 18). آب‌ مصرفی‌ اهالی‌ عمدتاً از قنات‌، چاه‌ عمیق‌ و نیمه‌ عمیق‌، چاه‌ طبیعی‌ و چشمه‌ تأمین‌ می‌شود. در دهستان‌ جندق‌ کشاورزی‌، باغداری‌، دامداری‌ و بافتِ فرش‌ با طرح‌ نائینی‌ رواج‌ دارد (همان‌، ج‌ 51، ص‌ 2). محصولات‌ عمده‌ آن‌ گندم‌، جو، پنبه‌، سنجد و تخمه‌ آفتابگردان‌ است‌ و از فراورده‌های‌ باغی‌، انار، زردآلو، انجیر، انگور، بادام‌، پسته‌، سیب‌، توت‌ و خرما، همچنین‌ یونجه‌ و تره‌بار در آنجا به‌ عمل‌ می‌آید (همان‌، ج‌ 51، ص‌ 2ـ3، 7).

در سرشماری‌ 1375 ش‌، جمعیت‌ آبادیهای‌ دهستان‌ جندق‌، به‌ جز شهر جندق‌، 297 تن‌ ذکر شده‌ است‌ (مرکز آمار ایران‌، 1376 ش‌ الف‌ ، همانجا). اهالی‌ جندق‌ شیعه‌اند و به‌ فارسی‌ سخن‌ می‌گویند ( فرهنگ‌ جغرافیائی‌ آبادیها ، ج‌ 51، ص‌ 2). آبادیهای‌ آن‌ با راههای‌ فرعی‌ به‌ یکدیگر و به‌ مرکز بخش‌ (شهر خور) مرتبط‌ می‌شوند.

در مرداد 1366، دهستان‌ جندق‌ به‌ مرکزیت‌ آبادی‌ جندق‌ در بخش‌ خور و بیابانک‌ قرار گرفت‌ (ایران‌. وزارت‌ کشور. معاونت‌ سیاسی‌، 1382 ش‌، ذیل‌ «استان‌ اصفهان‌»؛ نیز رجوع کنید به ایران‌. قوانین‌ و احکام‌، ص‌ 698، 803، 805).

از آثار قدیمی‌ دهستان‌ جندق‌، زیارتگاهی‌ به‌ نام‌ قدمگاه‌ در آبادی‌ خَنْج‌ است‌ ( فرهنگ‌ جغرافیائی‌ آبادیها، ج‌ 51، ص‌ 3ـ4).

2) شهر جندق‌. در ارتفاع‌ حدود 980 متری‌، در شمال‌ غربی‌ بخش‌، در حدود 110 کیلومتری‌ شمال‌ غربی‌ شهر خور واقع‌ است‌. شهر جندق‌ در حاشیه‌ جنوبی‌ دشت‌ کویر قرار گرفته‌ و پیس‌کوه‌ در حدود هشت‌ کیلومتری‌ مغرب‌ و گُدارِ جندق‌ در حدود نُه‌ کیلومتری‌ شمال‌شرقی‌ آن‌ قرار دارد. در مشرق‌ و مغرب‌ شهر، گنبدهای‌ کوچکی‌ از گچ‌ و آهک‌ وجود دارد که‌ به‌ سبب‌ نفوذ آب‌ باران‌ به‌ آنها، به‌تدریج‌ توخالی‌ شده‌اند. همچنین‌ کمربندهایی‌ از نمک‌ سیاه‌ در شمال‌ شهر گسترده‌ شده‌ است‌ (حکمت‌ یغمائی‌، 1370 ش‌، ص‌ 17؛ همو، 1353 ش‌، ص‌53). آب‌ و هوای‌ جندق‌، گرم‌ و بیابانی‌ است‌. بالاترین‌ دمای‌ آن‌ (بر اساس‌ ایستگاه‌ سینوپتیک‌ خور بیابانک‌، در 1375ـ 1376 ش‌) به‌ ْ6ر46 در مرداد و پایین‌ترین‌ آن‌ به‌ ْ6ر6 در اسفند می‌رسد. میانگین‌ بارش‌ سالانه‌ آن‌ 3ر45 میلیمتر است‌ (سازمان‌ هواشناسی‌ کشور، ص‌ 190). سد وازه‌، در حدود شش‌ کیلومتری‌ جنوب‌ شهر (واقع‌ بر مسیل‌ وازه‌)، هنگام‌ بارش‌ باران‌، سبب‌ افزایش‌ آب‌ قناتها می‌شود ( فرهنگ‌ جغرافیائی‌ آبادیها ، ج‌ 51، ص‌ 2؛ گلی‌زواره‌، ص‌ 32).

جندق‌ با راه‌ فرعی‌ آسفالت‌ به‌ طول‌ حدود 324 کیلومتر به‌ شهر خور و سپس‌ به‌ شهر طبس‌ مرتبط‌ می‌شود. همچنین‌ از راه‌ دیگری‌ به‌ طول‌ حدود 240 کیلومتر، با شهر انارک‌ (حدود 75 کیلومتری‌ شمال‌شرقی‌ شهر نائین‌) و سپس‌ شهر نائین‌ ارتباط‌ دارد. علاوه‌ بر آن‌، جندق‌ از راه‌ ارتباطی‌ به‌ سمت‌ شمال‌، که‌ از میان‌ دشت‌ کویر می‌گذرد، به‌ شهرهای‌ استان‌ سمنان‌ متصل‌ می‌شود.

در مهر 1374، جندق‌ به‌ شهر تبدیل‌ شد (ایران‌. وزارت‌ کشور. معاونت‌ سیاسی‌، 1382 ش‌، همانجا). این‌ شهر از مراکز مهاجرپذیر به‌ شمار می‌رود (حکمت‌ یغمائی‌، 1370 ش‌، ص‌180). در سرشماری‌ 1375 ش‌، جمعیت‌ آن‌ 068 ، 4 تن‌ ضبط‌ شده‌ است‌ (مرکز آمار ایران‌، 1376 ش‌ ب‌ ، ص‌ هفتادوچهار).

آثار تاریخی‌ شهر عبارت‌اند از: قلعه‌ جندق‌ یا دژ اَرْدْبیل‌، ظاهراً متعلق‌ به‌ دوره‌ ساسانی‌، که‌ در محلْ به‌ زندان‌ انوشیروان‌ معروف‌ است‌ و در گذشته‌ دو برج‌ بلند داشت‌، که‌ طول‌ یکی‌ از آنها حدود 22 متر بود و در دوره‌ رضاشاه‌ پهلوی‌ قسمتی‌ از آن‌ را ویران‌ کردند. گنبد هشت‌در (هشتار/ اشتار/ هشت‌ درب‌) که‌ ظاهراً آتشگاهی‌ متعلق‌ به‌ دوره‌ ساسانی‌ بوده‌ است‌. مسجدجامع‌ جندق‌، واقع‌ در قلعه‌ جندق‌، که‌ زیلوهای‌ قدیمی‌ با تاریخهای‌ 960، 1043 و 1044 دارد و خانقاهی‌ قدیمی‌ (در محل‌ معروف‌ به‌ آویشن‌) و ایوان‌ مقدّسی‌ معروف‌ به‌ صفه‌ نیزه‌گاه‌ یا نیازگاه‌، که‌ زیارتگاه‌ اهالی‌ است‌ (حکمت‌ یغمائی‌، 1353 ش‌، ص‌ 16ـ19؛ همو، 1370 ش‌، ص‌ 73ـ 80؛ حقیقت‌، ص‌ 351).

پیشینه‌. جندق‌ را جُندق‌، گندک‌، گنده‌ و کندک‌ هم‌ نامیده‌اند. نام‌ آن‌ را برگرفته‌ از کَند (به‌ معنای‌ مکان‌ و شهر) به‌ همراه‌ ک‌ تصغیر دانسته‌اند. برخی‌ به‌ سبب‌ آنکه‌ نخستین‌ آبادی‌ از سمت‌ کویر سمنان‌ بوده‌ است‌، آن‌ را برگرفته‌ از «کندک‌» (به‌ معنای‌ کُنام‌) دانسته‌اند. دیگرانی‌ نیز، اصلِ نام‌ آن‌ را کندژ (کهن‌دژ) و «گنده‌» می‌دانند و اهالی‌ منطقه‌ خور و بیابانک‌ نیز جندق‌ را گِندِه‌ و اهالی آن‌ را گِندِشی‌ می‌خوانند (ایران‌. وزارت‌ کشور. اداره‌ کل‌ آمار و ثبت‌ احوال‌، ج‌ 3، ص‌ 269؛ حقیقت‌، ص‌ 267؛ هنر یغمائی‌، ص‌ 115ـ 116؛ یغمائی‌، ص‌ 45؛ حکمت‌ یغمائی‌، 1353 ش‌، ص‌ 7؛ همو، 1370 ش‌، ص‌ 52؛ برای‌ اطلاع‌ بیشتر رجوع کنید به رجبی‌، ص‌ 117ـ119).

از تاریخ‌ پیش‌ از اسلام‌ جندق‌ و در دوره‌ اسلامی‌ دست‌ کم‌ تا دوره‌ صفویه‌ (ح906ـ 1135)، اطلاع‌ دقیقی‌ در دست‌ نیست‌، گرچه‌ آثاری‌ مانند قلعه‌ جندق‌ و آتشکده‌ متعلق‌ به‌ دوره‌ ساسانی‌ و سنگ ‌نبشته‌ای‌ متعلق‌ به‌ سده‌ ششم‌ در آن‌ دیده‌ شده‌ است‌ (رجوع کنید به حکمت‌ یغمائی‌، 1370 ش‌، همانجا). بخشی‌ از جغرافیای‌ تاریخی‌ جندق‌ نیز با جغرافیای‌ تاریخی‌ بیابانک‌ آمیخته‌ است‌ (رجوع کنید به بیابانک‌ *). برخی‌ جندق‌ و جَرْمَق‌ (گِرْمَه‌، واقع‌ در 27 کیلومتری‌ جنوب‌ شهر خور) را یکی‌ دانسته‌اند (رجوع کنید به لسترنج‌، ص‌ 324ـ 325؛ حقیقت‌، همانجا؛ قس‌ حکمت‌ یغمائی‌، 1353 ش‌، ص‌ 13 که‌ از نظر او یکی‌ دانستنِ آنها اشتباه‌ است‌).

شاه‌ عباس‌ اول‌ صفوی‌ (حک : 996ـ 1038) جندق‌ را، به‌ همراه‌ بعضی‌ قسمتهای‌ دیگر یزد، تیول‌ مولانا فخرالدین‌ احمد بافقی‌ کرد (بافقی‌، ج‌ 3، ص‌ 275ـ276). در همین‌ دوره‌، جندق‌ در مسیر ازبکهای‌ خراسان‌ برای‌ غارتِ شهر یزد بود (اسکندر منشی‌، ج‌ 2، ص‌ 525). در منابع‌ دوره‌ افشاریه‌ (1148ـ1210) نیز نام‌ جندق‌ در منابع‌ دیده‌ شده‌ است‌ (رجوع کنید به گلستانه‌، ص‌ 454). از اواخر دوره‌ زندیه‌ (ح 1163ـ 1208) تا اوایل‌ دوره‌ قاجار (1210ـ1344)، محمدحسین‌خان‌ عرب‌ عامری‌ نایب‌الحکومه‌ منطقه‌ جندق‌ و بیابانک‌ بود (شیرازی‌، ص‌ 57؛ هنر یغمائی‌، ص‌ 125؛ نیز رجوع کنید به نامی‌ اصفهانی‌، ص‌ 288).

جندق‌ تا دوره‌ فتحعلی‌ شاه‌ (1212ـ1250) ضمیمه‌ یزد بود (هنریغمائی‌، ص‌ 117)، اما در دهه‌ آخر حکومت‌ وی‌ تابع‌ ایالت‌ کومس‌/ قومس‌ (کمابیش‌ مطابق‌ با استان‌ سمنان‌) شد (همانجا؛ نیز رجوع کنید به حکیم‌الممالک‌، ص‌ 48).

در سالهای‌ 1222ـ 1238 امیر رفیع‌خان‌ عرب‌ عامری‌ به‌ آزار اهالی‌ منطقه‌ بیابانک‌، از جمله‌ جندق‌، پرداخت‌. مردم‌ چند تن‌ از علما را برای‌ دادخواهی‌ به‌ تهران‌ فرستادند و نوروز علیخان‌ مزینانی‌، به‌ دستور محمدشاه‌ رفیع‌خان‌ را سرکوب‌ کرد (هنر یغمائی‌، ص‌ 120، 157ـ 158؛ حکمت‌ یغمائی‌، 1353 ش‌، ص‌ 25ـ26) و سپس‌ به‌ سرکوبی‌ اقوام‌ کوفچ‌، که‌ در منطقه‌ جندق‌ کاروانها را غارت‌ می‌کردند، پرداخت‌. در پی‌ این‌ اقدامات‌، وی‌ نایب‌الحکومه‌ منطقه‌ شد و تا 1255 در آنجا ماند (همانجاها)، اما غارت‌ کاروانها تا دوره‌ ناصرالدین‌شاه‌ (1264ـ1313) ادامه‌ داشت‌.

در همین‌ دوره‌، شیروانی‌ (ص‌ 205) در باره‌ جندق‌ نوشته‌ که‌ ناحیه‌ای‌ از سمنان‌ با آب‌ و هوای‌ گرم‌ است‌، نخلستان‌ فراوان‌ و چند قریه‌ معمور دارد، آبش‌ از قنات‌ تأمین‌ می‌شود، مردمش‌ شیعی‌مذهب‌ و عرب‌اند، که‌ از قدیم‌ در آنجا ساکن‌ بوده‌اند. اعتمادالسلطنه‌ در دوره‌ ناصری‌، آن‌ را یکی‌ از قُرای‌ سبعه‌ و دارای‌ انواع‌ میوه‌ در ولایت‌ جندق‌ و بیابانک‌ ذکر کرده‌ است‌ (ج‌ 4، ص‌ 2260ـ2261).

از سیاحان‌ اروپایی‌، بوهسه‌ در 1266/1849، بوگان‌ در فاصله‌ سالهای‌ 1299 تا 1306/1881 تا 1888 و وون‌ در 1309/ 1891، از جندق‌ گذشته‌ و مطالبی‌، به‌ ویژه‌ در باره‌ راههای‌ آن‌، نوشته‌اند (رجوع کنید به گابریل، 1952، ص‌ 196؛ حکمت‌ یغمائی‌، 1353 ش‌، ص‌ 60؛ همو، 1370 ش‌، ص‌ 60). در 1316، یکی‌ از پیروان‌ شیخ‌احمد احسایی‌، به‌ نام‌ حاج‌ محمدباقر همدانی‌، به‌ جندق‌ رفت‌ و به‌ تبلیغ‌ و انتشار عقاید و آرای‌ مکتب‌ شیخیه‌ پرداخت‌، به‌ طوری‌ که‌ اهالی‌ جندق‌ پیرو همدانی‌ شدند و از این‌رو جندقیها به‌ شیخی حاج‌ باقری‌ معروف‌ گردیدند. وی‌ همچنین‌ در همان‌ سال‌ «اتاق‌ درس‌» در جندق‌ بنا کرد که‌ بعدها توسعه‌ یافت‌ (حکمت‌ یغمائی‌، 1370 ش‌، ص‌ 104ـ 105).

در 1323/1906 اسون‌ اندرس‌ هدین‌، که‌ از جندق‌ گذشته‌ بود، در باره‌ راههای‌ قدیمی‌، محصولات‌ زراعی‌ و باغی‌، تعداد گوسفندها و شترهای‌ آنجا مطالبی‌ آورده‌ است‌ (رجوع کنید به ص‌ 304، 308). در زمان‌ او جندق‌ تابع‌ سمنان‌، دارای‌ 250 خانه‌ و هشتصد تا هزار تن‌ جمعیت‌ بود و بیشتر کاروانهایی‌ که‌ از یزد و سایر نقاط‌ به‌ سمنان‌ می‌رفتند، از جندق‌ عبور می‌کردند. به‌ نوشته‌ وی‌، تقریباً هر روز از جندق‌ کاروانی‌ با حدود صد تا دویست‌ شتر می‌گذشت‌. وی‌ از جندق‌ به‌ عنوان‌ یک‌ گره‌ یا کاروانسرای‌ نسبتاً بزرگ‌ میان‌ شمال‌ و جنوب‌ ایران‌ یاد کرده‌ است‌ (ص‌ 303ـ304). در آن‌ زمان‌ با آنکه‌ قسمتهای‌ عمده‌ قلعه‌ جندق‌ ویران‌ بود، تنها جای‌ دیدنی‌ جندق‌ به‌شمار می‌رفت‌ (همان‌، ص‌ 308). هدین‌ (همانجا) قلعه‌ مذکور را منسوب‌ به‌ انوشیروان‌ اول‌ (531 ـ 579) دانسته‌ است‌.

در 1327ـ 1328، که‌ نایب‌ حسین‌ کاشی‌ آبادیهای‌ بیابانک‌ را غارت‌ می‌کرد و به‌ آتش‌ می‌کشید، انتظام‌الملک‌، نایب‌الحکومه‌ جندق‌ و بیابانک‌، نایب‌ حسین‌ را تشویق‌ کرد که‌ به‌ جندق‌ حمله‌ کند؛ اما اهالی‌ جندق‌، با نظر روحانی‌ آنجا، از نایب‌ حسین‌ استقبال‌ کردند، هدایایی‌ دادند و بدین‌ ترتیب‌ مانع‌ از ویرانی‌ جندق‌ شدند (هدایت‌، ص‌ 253؛ هنر یغمائی‌، ص‌ 71، 129؛ نیز رجوع کنید به بیابانک‌ *). پس‌ از آن‌ نیز جندق‌ بارها آماج‌ حمله‌ غارتگران‌ قرار گرفت‌ (رجوع کنید به حکمت‌ یغمائی‌، 1353 ش‌، ص‌ 29).

جندق‌ از 1337 (= 1298 ش‌) تا 1301 ش‌ تابع‌ طبس‌ (در ایالت‌ خراسان‌) بود و تا 1306 ش‌ به‌ صورت‌ مستقل‌ اداره‌ می‌شد و تحت‌ حاکمیت‌ هیچ‌ ایالتی‌ نبود (هنر یغمائی‌، ص‌ 108ـ109، 117). در 1312 ش‌/ 1933، گابریل‌ جندق‌ را شهر کوچکی‌ با استحکامات‌، کوچه‌های‌ پیچ‌درپیچ‌ و باریک‌ و خانه‌های‌ گلی ویران‌ معرفی‌ کرده‌ و نوشته‌ است‌ که‌ باغهای‌ انار آن‌ در حاشیه‌ دشت‌ کویر قرار دارد. به‌ گفته‌ وی‌، بسیاری‌ از اهالی‌ جندق‌، بر اثر شیوع‌ بیماری‌ آبله‌ سیاه‌، در 1311 ش‌ مردند (1371 ش‌، ص‌ 118ـ119، 122). بنا بر کتاب‌ اسناد معادن‌ ایران‌ (ص‌ 89 ـ90)، در 1319 ش‌ در جندق‌ معادن‌ مس‌ وسرب‌ وجود داشته‌ است‌.

در نیمه‌ دوم‌ سده‌ چهاردهم‌ جندق‌ جمعیتی‌ بالغ‌ بر 550 ، 9 تن‌ داشت‌. از صنایع‌ دستی‌، دارای‌ کرباس‌بافی‌ و عبابافی‌ بود (رزم‌آرا، ج‌ 10، ص‌ 58). حبیب‌ یغمائی‌ در همین‌ دوره‌، ساکنان‌ قریه‌ جندق‌ را معدود، فقیر و معروف‌ به‌ درستی‌ و امانت‌ خوانده‌ است‌ (ص‌ 45). در همین‌ دوره‌ در باره‌ مطالب‌ زیر اطلاعاتی‌ ثبت‌ شده‌ است‌: کشف‌ معادن‌ و تعطیل‌ برخی‌ از معادن‌ دیگر؛ فعال‌ بودن‌ معادنِ فیروزه‌، گل‌ سفید، گل‌سرخ‌، نمک‌، گچ‌ و مرمر؛ بی‌نظیر بودن‌ معدن‌ طَلق‌ جندق‌ در کشور؛ استفاده‌ اهالی‌ جندق‌ از گیاهانی‌ روغنی‌ و مقوی‌ به‌ نام‌ کادر و معاش‌ در تهیه‌ نان‌ و پلو؛ لباس‌ رسمی‌ اهالی‌ و برخی‌ رسوم‌ آنجا؛ خانه‌هایی‌ با دیوارهای‌ بلند، بادگیر و مساحت‌ کم‌؛ و چهار محله‌ به‌ نامهای‌ قلعه‌ (دارای‌ حسینیه‌، مسجد، خانه‌های‌ قدیمی‌، کوچه‌های‌ پیچ‌ در پیچ‌ و چهره‌ای‌ متمایز از محلات‌ دیگر)، گوچاه‌، صحرا و هاشمی‌ (حکمت‌ یغمائی‌، 1353 ش‌، ص‌ 39ـ59، 78، 75ـ82، 104، 118ـ122).

امروزه‌ شهر، با وجود تأسیسات‌ جدید، چهره‌ای‌ سنّتی‌ دارد و مردمی‌ با لباس‌ سنّتی‌ و محلی‌ در آن‌ دیده‌ می‌شوند. حسینیه‌ جندق‌ مرکز تعلیم‌ علوم‌ دینی‌ نیز هست‌ (رجوع کنید به گلی‌ زواره‌، ص‌32).

از بزرگان‌ جندق‌ بوده‌اند: یغمای‌ جندقی‌ * ؛ سیدحسین‌ طباطبایی‌ جندقی‌، میرزا جعفر ادیبی‌ و یغمای‌ جندقی‌ (هر سه‌ از خوش‌نویسان‌)؛ میرزا اسماعیل‌ جندقی‌ (شاعر و متخلص‌ به‌ هنر، متوفی‌ 1288)؛ احمد صفایی‌ (شاعر، 1236ـ1314) و میرزا اسماعیل‌ (1250ـ1327) متخلص‌ به‌ تاراج‌ (حکمت‌ یغمائی‌، 1370 ش‌، ص‌ 149، 153، 155، 158، 171ـ172).

نظرات بسته شده است.