فتح کویر لوت

فتح دشت لوت با ١۵۴کیلومتر آرزوی هر طبیعت‌گردی است . گزارشی از تازه‌ترین سفر به کویر لوت که تا امروز هیچکس نتوانسته تمام آن را فتح کند. اما افسون کویر بی‌شک یک بار دیگر ما را به آنجا می‌کشاند
اکوتوریسم و جاذبه‌ها: بهنام همایونی: نباید بیشتر از ٧٠ثانیه طول بکشد. تنها این زمان را فرصت‌ داری که نگاه از افق بدزدی تا دچار مشکل نشوی. نگاهت اگر گره بخورد به افق، نیمکره چپ مغز به خواب می‌رود. این خواب آرام، رشته‌های عصبی را سست می‌کند تا به اندازه‌ای که احساس سقوط می‌کنی
نباید بیشتر از ٧٠ثانیه طول بکشد. کویر را می‌گویم. افق را. نخستین چیزی که وقتی پا به آن می‌گذاری نگاهت را تسخیر می‌کند. هی تلاش می‌کنی تا انتها را ببینی، اما خبری نیست. برایش انتهایی تجسم می‌کنی اما افق باز هم دورتر است. دورتر و دورتر. هوشیار اگر نباشی، به خواب می‌روی و هیچ وقت بیدار نمی‌شوی
نام کویر تداعی‌گر خیلی چیزهاست. خشکی، بی‌آبی، خار، شتر، طوفان و شن. تا قدم در تپه‌های ماسه‌ای نگذاشته‌ بودم تصور من هم از کویر همین بود. خشکی، خار، شتر، طوفان، شن. اما کویر هم آب دارد، هم زندگی و اینها زیر لایه‌ای از سکوت جریان دارند
قرار است با یک گروه از جوانان بیرجندی قسمتی از کویر لوت را برای نخستین بار فتح کنیم. نقشه را باز می‌کنم. نقطه‌ای میان شرق و مرکز. جایی که هیچ نوشته‌ای روی آن دیده نمی‌شود. نه شهری، نه روستایی، نه کوه و نه خطی که نشان از جاده و یا رودی باشد. تنها یک نوشته به چشم می‌خورد. «کویر لوت»
در کتاب‌ها خوانده‌ایم کویر لوت خشک‌ترین، گرم‌ترین و وسیع‌ترین کویر ایران است و هیچ کس تا به امروز نتوانسته تمام آن را فتح کند. کاری که ما هم نتوانستیم انجام دهیم. با این که یک گروه متخصص کویرنوردی همراهمان بود اما مجال فتح این کویر به دست نیامد
شبکه زیست‌محیطی خراسان جنوبی که تجربه فتح بسیاری از کویرهای ایران را دارد از ما دعوت کرد تا در فتح شن‌زارهای شمالی دشت لوت همسفرشان باشیم. قرار است با حمایت هلی‌برد و نیروی زمینی سپاه و نیروی انتظامی تا قسمتی از مسیر امنیت ما تامین شود و از تپه‌های ماسه‌ای راه را به تنهایی ادامه دهیم
تهران را به مقصد زاهدان ترک می‌کنیم. برای رسیدن به جبهه شمالی لوت بهترین و نزدیک‌ترین راه برای ما زاهدان است
با هماهنگی گروه که از بیرجند به شهر نهبندان حرکت خواهند کرد به ٢٣٠کیلومتری شمال زاهدان می‌رویم. شهری کوچک و بدون هر گونه امکاناتی. قیمت بنزین در این منطقه از کشور بسیار بالاست
گالن‌های ٢٠لیتری به قیمت ۵تا ١٠هزار تومان فروخته می‌شود. به همین دلیل هزینه مسافرتهای بین شهری بیشتر از هر جای دیگر در ایران است
به نهبندان می‌رسیم. خروجی سمت چپ این شهر راه انتهایی ماست. حدود ۵٠کیلومتر پیش می‌رویم
کویر آغاز می‌شود. ابتدای راه از میان کلوت‌های بزرگی عبور می‌کنیم. کلوت‌هایی که در دو طرف جاده تا انتها پیش رفته‌اند. این نقطه از کویر در عکسهای ماهواره‌ای به صورت چین‌چین‌های سیاه دیده می‌شود. بقیه مسیر از هر دو سمت مملو از درختان گز و طاق است. تنها درختان کویری. البته طاق بسیار بیشتر از گز قدرت همزیستی با کویر را دارد، به طوری که در تپه‌های ماسه‌ای تنها درختان طاق می‌رویند
پس از طی ۵٠کیلومتر میان بیابان خشک و گرم به روستای «چاه‌داشی» می‌رسیم. بعد از این روستا فقط «ده سلم» است و دیگر هیچ. راه ارتباطی در این روستا به پایان می‌رسد. روستایی که شمال، جنوب و غرب آن کویر است و کویر
در چاه داشی به گروه اصلی ملحق می‌شویم. آنها در حال رایزنی با فرماندهان پایگاه مرصاد، آخرین پایگاه نیروی انتظامی در این نقطه از کویر هستند. ظاهرا به دلیل وجود درگیریهای مسلحانه و میدانهای مین که در مسیر حرکت اشرار قرار دارد اجازه ورود به کویر را نمی‌دهند. پس از ساعتی گفت‌وگو نیروی انتظامی به این شرط اجازه ورود به کویر را می‌دهد که مسئولیتش را بپذیریم. بیشتر بیابانهای شرقی کشور محل عبور و مرور اشرار و قاچاقچیانی است که با کاروانهای کوچک و بزرگ، مواد مخدر، اسلحه و سوخت قاچاق می‌کنند. این را رد ماشینهای دو دیفرانسیل در پرت‌ترین نقطه‌های کویری تایید می‌کرد
بارها را می‌بندیم. بطریهای آب را برای آخرین بار بررسی می‌کنیم و غذاهای مخصوص کویر. آب در کویر تنها امید زندگی است
چاه‌داشی را به سمت جنوب ترک می‌کنیم. یک ماشین دو دیفرانسیل و یک موتور تریل همراه ماست. با این که به تپه‌های ماسه‌ای و شنزارها نرسیده‌ایم اما نشانه‌‌هایش پیداست. به سرعت از روستا دور می‌شویم
باز هم بیابان. اما این بار گله‌های کوچک و بزرگ شتر، هیجانی مضاعف به ما می‌دهد. هر گله شتر یک «لوک »(شتر نر) به همراه دارد. این فصل از سال ، زمان مستی شترهاست. به همین دلیل شترهای نر بسیار خطرناک هستند و تنگاتنگ گله‌های ١۵نفری حرکت می‌کنند. با این که این گله‌ها به امان خدا رها شده‌اند اما تمام‌شان دارای صاحبانی هستند که در روستای دهسلم، چاه‌داشی و یا نهبندان زندگی می‌کنند. اینها را «حقداد نیک‌دوست» راهنمای محلی ما می‌گوید. شتر تا متولد می‌شود، گوشهایش را می‌برند و داغی به پایش می‌زنند تا معلوم شود شتر مال کیست. سپس هر سال یا دو سال از آنها می‌فروشند. حقداد می‌گوید: «گوشت شتر به تمام شهرهای ایران فرستاده می‌شود.»
صدای ماشین شترها را می‌رماند. دویدن آنها عجیب است. سرعت زیادی ندارند اما آنقدر بزرگند که جرات نزدیک شدن به ‌آنها را نداریم. شترهای ایرانی از بسیاری از نژادها مانند عرب بزرگ‌تر است. این شترها معمولا همه چیز می‌خورند. این بیابان نیز به اندازه کافی خار و خس دارد. هندوانه ابوجهل هم اینجا زیاد می‌روید. هنداونه‌های کوچکی به اندازه سیب. مزه بسیار تلخی دارند اما مردم محلی از آن به عنوان داروی مسهل استفاده می‌کنند. از هر بوته هندوانه حدود ١٠تا ٢٠هندوانه به عمل می‌آید
ماشین با گرد و خاک زیادی پیش می‌رود. به آخرین بنای انسانی در این مسیر نزدیک‌تر می‌شویم. امامزاده «ملک چاه‌رویی». یک ساختمان آجری، یک دستشویی، چاه آب و چند اتاق در گوشه‌ای دیگر. تمام امکانات این زیارتگاه مردم محلی است. یک خانواده نیز برای زیارت آمده‌اند.« صیاد پردل» اهل زابل است. او اعتقاد دارد این پیر درخواست همه را اجابت می‌کند. این زیارتگاه در ایام مذهبی مانند محرم، رمضان و سایر مناسبتهای مذهبی پر رفت و آمد اما همه مردم محلی‌اند. با شتر یا ماشینهای دو دیفرانسیل به اینجا می‌آیند. البته در شلوغ‌ترین زمان، این زیارتگاه بیشتر از ٣٠زائر ندارد
دست و صورت را می‌شوییم. صدای آب آرام‌بخش است. با این که هنوز سفر اصلی آغاز نشده، اما ترس از کویر و خشکی حسابی محتاط‌مان کرده است. ناهار را در این زیارتگاه می‌خوریم. ماست و قرمه. غذایی که بیشتر کویرنشینان از آن استفاده می‌کنند. قرمه مقوی‌ترین غذایی است که نیاز یک سفر کویری را پاسخ می‌دهد. مردم محلی یک تکه بزرگ از گوشت گوسفند را با کمی آب می‌پزند. فقط گوشت. هیچ ادویه‌ای به آن نمی‌زنند. این گوشت که با حرارت کم طی ساعات زیادی می‌پزد، آن قدر خوشمزه و مقوی است که حتی به صورت یخ‌زده و سرد نیز آن را می‌خورند. با این که روغن طبیعی آن در حالت سرد منجمد است اما هیچ تفاوتی با گرم شده آن ندارد. مردم محلی تقریبا صدها سال است که این غذا را پای ثابت هر سفره‌ای پیش روی میهمان می‌گذارند
ساعت ٣بعد از ظهر است. زائر سرا را ترک می‌کنیم. بعد از این نقطه امکان دیدن هیچ انسانی به جز گروه‌های قاچاق وجود ندارد. مسیر تکرار می‌شود اما این تکرار خسته کننده نیست. شتر، مارمولک، گز، هندوانه ابوجهل، شاهین، موش کانگوریی و پرندگان کوچکی از خانواده گنجشک‌سانان که زیر بوته‌های بلند لانه دارند
به یک رودخانه خشک شده می‌رسیم. در گوشه‌ای از آن جایی مثل باتلاق دیده می‌شود. اما هیچ آبی ندارد. مردم محلی به آنها «دقه» می‌گویند. جایی به عمق ١٠متر مملو از شنها و خاک‌های رس که بر اثر جاماندن آب تبدیل به باتلاق می‌شوند که از سطح قابل مشاهده نیست. حقداد می‌گوید: «بارها شتر در این دقه فرورفته و چون راهی برای نجاتش نبوده آن را با تیر زده‌اند تا عذاب نکشد. شتر علیرغم این که بیشترین سازگاری را با محیط کویری دارد، اما اگر در این دقه‌ها فرو رود تنها یک راه برای نجات آن وجود دارد
اگر نجات یافت که هیچ، اگر نه آن را می‌کشند تا عذاب نکشد. مردم محلی تکه‌ای تریاک در دهان شتر می‌گذارند. مزه تلخ آن شوکی به شتر وارد می‌کند که تنها راه جهش سریع شتر و فرار از این دقه است وگرنه مرگ پایان کار این حیوان صبور است
حدود ۵ساعت به سرعت و گاهی اوقات به سختی از تپه‌های کوچک و بزرگ بالا می‌رویم تا به ابتدای شنزار بزرگ لوت برسیم. «احمد رونقی» یکی از بچه‌های کویرنورد که متخصص معدن است می‌گوید: «اگر بتوانیم تنها ٣٠کیلومتر از این شنزارها را پیش برویم کار برزگی کرده‌ایم. تا به امورز هیچ کس نتوانسته است دشت لوت را از جبهه شمالی، جنوبی طی کند. کویری به طول ١۵۴کیلومتر. کویری که حتی شتر هم نمی‌تواند در ماسه‌زارهای آن راه برود
خورشید غروب کرده است. افق سرخ است و این سرخی ترس عجیبی به همراه دارد. ماه ساعتهاست که در آسمان جا خوش کرده است. ماه کویری بسیار بزرگ‌تر و نزدیک‌تر دیده می‌شود. آسمان به قدری صاف است که تمام نقطه‌های کوچک و بزرگ آسمان دیده می‌شود. نه آلودگی نوری، نه آلودگی جوی. آسمان کویر بسیار زیبا و در عین حال آرام بخش است
کنار تپه بزرگی کمپ خود را مستقر می‌کنیم تا صبح زود وارد ماسه‌زار شویم. ماسه‌زارهای رویایی لوت درست در چند صدمتری ماست. چادر را برپا می‌کنیم، آتشها روشن می‌شود. گداجوش‌ها داخل آتش می‌روند تا بساط چای آماده شود. کویرنشین‌ها به قمقمه‌ آب گداجوش می‌گیرند
حقداد می‌گوید:«آتش و کویر چاشنی شعرهای زیادی در فرهنگ این منطقه بوده است.مردمان کویری احترام زیادی به طبیعت می‌گذراند، به همین دلیل در فرهنگ و ادبیات آنها تمام نشانه‌های کویر پیداست.» چادر راشرقی غربی نصب می‌کنیم. بادهای این منطقه بیشتر شمالی است و ممکن است چادر را از جا بکند
حقداد که ٧٠سال دارد به ما می‌گوید: «مهندس. فردا انشالله می‌روید روی تپه‌ها» او به یاد می‌آْورد که در گذشته مردمان نه از این قسمت که از نصرت‌آباد تا کیشت و کرمان و شهداد را با شتر می‌رفتند. خرما می‌بردند و گندم می‌آوردند. بیشتر ارتباط مردم سیستان و بلوچستان در گذشته از طریق همین کویر بوده است. اما امروز دیگر کسی به کویر نمی‌زند الا قاچاقچیان. آنها از شرقی‌ترین نقطه‌های مرزی با کاروان‌های بزرگ تا بخش نیشابور، سبزه وار و سمنان می‌روند. از آن جا هم از طریق دشت کویر به تهران و سپس شهرهای غربی و در انتها به بازرگان می‌روند. مسیر ترانزیتی قاچاق مواد مخدر از دل کویرهاست
از حقداد می‌پرسم، شتر دیدی ندیدی یعنی چه؟ می‌خندد و می‌گوید «شتر بدیدی. بگو نه» و توضیح می‌دهد که این ضرب‌المثل را مردم کویر آن جایی به کار می‌برند که نباید در کار دیگران دخالت شود. معنی آن هم این است که کاری که به تو مربوط نیست، دخالت نکن
حقداد کمتر از همه می‌خورد و می‌نوشد و معتقد است «نیک نو، رائت جو» (نیمه نان، راحت جان) این کار حقداد کنایه از قناعت و کم خوردن است که منجر به کم جواب دادن و راحت بودن است
کویرنشینان نگاه ساده‌ای دارند. بسیار صبور، مهربان و سخت کوشند. دولت‌آبادی در رمان جای خالی سلوچ نیز به خوبی به این موضوع اشاره می‌کند. در آن جا نیز افق بلند و وسعت دید مردم را دلیل صبور و مهربان و خونسرد بودنشان عنوان می‌کند
رو در روی تپه‌های مرگ
ساعت ۶صبح است. برای گرفتن عکس طلوع بالای تپه می‌رویم. خط افق با هاله کمرنگی از آبی لاجوردی در حال روشن شدن است. گوی سرخی از پشت این هاله آرام آرام بالا می‌آید. زندگی به دشت باز می‌گردد. شترها دوباره به راه می‌افتند و ساقه‌های طاق‌ها باز هم تکان می‌خورد
کوله‌ها را می‌بندیم. سهمیه هر نفر ۴بطری آب ۵/١ لیتری است. یک سیب، یک نارنگی،چند خرما، چند دانه انجیر و کامبوجیا. نوشیدنی مخصوص کویر.کویرنشینان قارچ کامبوجیا را با چای شیرین مخلوط کرده و یک هفته در جای گرم و تاریک نگهداری می‌کنند. بعد از این مدت می‌توان تکه‌های موز، خرما، سیب، انگور و هر میوه مقوی دیگری به آن افزود. این نوشیدنی که به شدت از عطش جلوگیری می‌کند، مملو از پروتیین است
به راه می‌افتیم.از چند تپه کوچک و بزرگ خاکی می‌گذریم.آخرین تپه را که بالا می‌رویم، تپه‌های ماسه‌بادی دیده می‌شود. پشت سر هم تا انتها ادامه دارند. توصیر عجیبی است. سکوت، آرامش، ترس و هیجانی وصف‌ناپذیر هجوم می‌آورد.تنها موجود زنده‌ای که در دیدرس ما حکمرانی می‌کند، لاشخوری است که گویی بالای یک جسد پرواز فاتحانه‌ای انجام می‌دهد
تپه را پشت سر می‌گذاریم. ماسه‌ها آنقدر نرم هستند که احساس خاصی دست می‌دهد. کفشها را می‌کنیم و با پای برهنه وارد ماسه‌زار می‌شویم. فرم تپه‌ها، شکل عجیب طاقها و تلاشی که ریشه‌های آن برای به دست آوردن آب کرده‌اند بسیار زیباست.باد تندی شروع به وزیدن می‌کند.آرامش کویر دستخوش هجوم باد می‌شود به طوریکه ممکن است دیگر نتوانیم به راهمان ادامه دهیم. حمید علیکی سرپرست گروه می‌گوید:« نگران نباشید، این فقط یک نسیم است و به زودی به پایان می‌رسد.»
ماسه‌ها در سطح بسیار پایینی به موازات تپه‌ها پیش می‌روند و ارتفاع کله قندیها را افزایش می‌دهند. پیش می‌رویم. به نظر می‌رسد این راه انتهایی نداشته باشد. در پایین آمدن از تپه‌ها، تا زانو در ماسه‌ها فرو می‌رویم . رفته رفته راه‌رفتن سخت تر می‌شود.پس از طی ۴ کیلومتر که حدود ۵ ساعت به طول انجامید کول را زمین می‌گذاریم تا کمی سبک‌تر شویم. هر یک قمقمه آبی برمی‌داریم و مجددا به راه می‌افتیم. در تمام مسیر با جی‌پی‌اس نشانه‌گذاری کرده‌ایم تا در برگشت دچار مشکل نشویم
با این که سرعت باد بیشتر می‌شود اما ما به پیشروی ادامه می‌دهیم. داخل ماسه‌ها به قدری خنک است که احساس می‌کنی داخل یک حوض آب ایستاده‌ای. تپه‌ها بسیار زیبایند. کاش می‌شد تکه‌های از این تپه‌ها را به یادگار از کویر آورد اما فقط به ثبت تصویرشان در دوربین عکاسی قادر هستیم
باد رفته رفته به طوفان تبدیل می‌شود. برخورد ماسه‌ها با بدن مانند خوردن گلوله‌های ساچمه‌ای است
قرار است طی امزوز و فردا ٣٠کیلومتر پیش رویم اما هنوز نصف مسیر را طی نکرده طوفان ماسه مانع می‌شود. اوضاع بدتر می‌شود. دیگر نمی‌توان جایی را دید. ماسه تقریبا به تمام بدنمان نفوذ کرده. با این که دوربین و ضبط صوتم داخل حفاظ پلاستیکی است اما هر دو از کار می‌افتند. دستمالهای سر را محکم‌تر می‌کنیم و با این که تمام سر و صورتمان پوشیده اما داخل گوشها، دهان و حتی داخل بینهایمان پر از ماسه شده است
چاره‌ای جز عقب‌نشینی نداریم. به سمت کوله‌ها می‌رویم. اما اثری از آنها نیست. تمام کوله‌هایمان زیر ماسه دفن شده‌اند. با جی‌پی‌اس جای آنها را پیدا می‌کنیم. کفشها را از ماسه خالی کرده و به سرعت مسیر آمده را برمی‌گردیم
با این که این طوفان برنامه ما را مختل می‌کند،اما زیبایهایش بی‌بدیل است. در گوشه گوشه کویر گردبادهای متعددی از تل ماسه‌ها دیده می‌شود و دست آخر مشخص می‌شود شکل عجیب و خمیده درختهای طاق از کجا ناشی می‌شود
پایان مبارزه
در مبارزه‌ای نابرابر با طوفان وحشتناک کویر راه بازگشت را پیش می‌گیریم . اما به دلیل تاریکی هوا مجبوریم سریعتر پیش برویم. سرپرست گروه تصمصم می‌گیرد راه را کوتاهتر کنیم.برای بازگشت چاره‌ای جز اعتماد به جی‌پی‌اس نیست .اگر باطری تمام کند تقریبا چاره‌ای نداریم جز اتراق. چادر و کیسه خواب هم به همراه نداریم و شب مانی با این شرایط ممکن است مشکلات حادی را پیش آورد
ساعت ٩ شب است. کم‌کم ناامیدی در وجودمان رخنه می‌کند. باید یک ساعت پیش می‌رسیدیم، اما اثری از کمپ، آتش و یا هر روشنایی دیگری نیست. برخلاف شب گذشته هوا ابری است و ماه دیده نمی‌شود.بین اعضای گروه فاصله می‌افتد. خستگی ساقهایمان را تسخیر می‌کند و چیزی نمانده که توهم کویر اسیرمان کند. به بالای بلندترین تپه سرراه می‌رویم و با چراغ‌قوه‌ها شروه به علامت دادن می‌کنیم
خبری نیست. تا کیلومترها نوری دیده نمی‌شود. تپه را پایین می‌رویم .ناگهان نور شدیدی غافلگیرمان می‌کند. چراغهای ماشین است. آب در گلویم خشک می‌شود. شنیده بودیم اشرار این منطقه عادت به گروگانگیری دارند. نیروی انتظامی نیز به همین دلیل از ورود ما به منطقه ممانعت کرده بود
کوله‌ها را می‌کنیم. آبی به سر و صورت می‌زنیم تا خستگی از تنمان درآید. بچه‌ها به اندازه چند ده‌متری جای کمپ را تغییر داده‌بودند. طوفان به آنجا هم رسیده بود.طوفانی که ابهت کویر و سکوت آن را دوچندان می‌کند
کمپ، زائرسرا، چاه‌داشی، نهبندان و زاهدان مسیری است که بازمی‌گردیم. اما افسون کویر با ماست
افسونی که بی‌شک یک بار دیگر ما را به خود می‌کشاند

نظرات بسته شده است.