عبور از لوت شمالی

خواننده گرامی، سفر به مناطق مختلف لوت بغیر از ناحیه کلوت های حاشیه شهرستان شهداد فاقد فاکتورهای ایمنی لازم برای گردشگری است. سایت کویرها و بیابان های ایران سفر به این مناطق را به هیچ عنوان توصیه نمیکند.

 

قسمت شمالی لوت، دشت بالنسبه مرتفع وسیعی است که ارتفاع متوسط زمین در قسمت شمالی آن در حدود 1000 متر (بین رود شور و بصیران) و در قسمت جنوبی آن بیش از 500 متر است، این دشت ریگی و شنی است و حد جنوبی آن را بریدگیهای نا منظم لبه دشت مشرف به چاله رود شور بیرجند تشکیل می دهد. سطح وسیعی از لوت شمالی را تک کوهها و تپه های پراکنده رسوبی و آتشفشانی پوشانیده است. توده های ماسه ای در این منطقه به صورت پراکنده و به مقدار کم وجود دارد که ارتفاع آن اغلب بین 20 تا 40 سانتیمتر است(پایگاه اینترنتی بیابانها و کویرهای ایران).

 

این داستان سفر عده ای محقق ماجراجو در بیابان لوت شمالی است که در تاریخ 20 دی ماه 91 مسافت حدود 500 کیلومتر از بکرترین و صعب العبور ترین مسیرهای کویر ایران را به قصد شناسایی راههای قدیم کاروانرو از مرکز و جنوب غربی ایران(ناینبدان و شهداد) به سمت شهرستان بیرجند ، مورد شناسایی و پژوهش قرار دادند و پس از پشت سر نهادن خطرات و مصائب فراوان از جمله طوفان سهمگین شن ، موفق به عبور از لوت شمالی شدند ؛ این اولین تور سافاری تخصصی ماجراجویانه در این قسمت از کویر ایران میباشد که به سرپرستی دکتر بهمن ایزدی و سید احمد رونقی با حضور کویرنوردان حرفه ای از هیئت اتومبیل رانی خراسان جنوبی و کمیته دودیفرانسیل خراسان رضوی و با همکاری اداره کل میراث فرهنگی ، صنایع دستی و گردشگری استان ، اداره کل حفاظت محیط زیست ، نیروی انتظامی ، فرمانداری خوسف و با مدیریت و اجرای دفتر خدمات مسافرتی و جهانگردی عماد به انجام رسید.

 

گزارشگر: محمود مسعودی عکس از : احمد رونقی(مرد شنی)سفرنامه لوت شمالی برای سفری به لوت شمالی که در واقع هم نوعی کویر نوردی بود و هم سفر تحقیقاتی ثبت نام کردم. با کم و زیاد شدن افراد در نهایت 13 نفر با سه دستگاه وسیله نقلیه راهی کویر شدیم که در ادامه 2 دستگاه خودروی دیگر به همراه 6 نفر به ما ملحق شدند و شدیم 5 خودرو و 19 نفر. راه مسیر که از بیرجند شروع می شد و بعد از گذر از نخلاب خور ، معدن سه چنگی ، نایبند، شند علیرضا خان مسیر قدیم بیرجند به خبیص ، گمستان لوت و گندم بریان به کمپ شهداد می رسید . با بزرگانی همسفر شده بود کم که هر کدام در زمینه کاری خودشان از با تجربه ها بودند و من تقریبا کوچکتربن و کم تجربه ترین فرد گروه بودم.مجبور شدم کلی وسایل طبیعت گردی را تهیه کنم تا مبادا در کویر خویش یا دیگران را گرفتار مشکل نمایم .

 

در نهایت بعد از کش و قوس های فراوان حدود ساعت 5 بعد از ظهر روز 20 دی ماه راهی مسیر شدیم. اولین مقصد ما نیزار خور بود بعد از گذر از شهر خوسف به سمت آبگرم لوت پیچیدیم و بعد از چند کیلومتری در این جاده وارد مسیری شدیم که احساس کردم از اینجا به بعد واقعا سفر به لوت آغاز شده است چون دیگر از مسیر جاده خارج شدیم و پای به راهی گذاشتیم که اگر چه آثاری از عبور وسایل نقلیه دیده می شد ولی بکر بود. در این مسیر ما بودیم و بوته های تنهایی که در همسایگی هم با ابهت و سربزیر زندگی می کردند و تنها صدای باد خبررسان آنها بود. راه را ادامه دادیم تا حدود ساعت 8 شب به کلبه آقای طاهری در کنار نیزار خور رسیدیم کلبه ای که فقط با چوب های تاغ به طرز ماهرانه و بسیار زیبایی ساخت شده و در داخل آن شومینه اجاقی بود که گرما بخش حضور ساکنان می شد.

 

بعد از توقفی کوتاه در گداجوشی که سرپرست گروه همراه داشت چایی آماده شد که اگر چه به علت شوری آب آن به همه چیز شبیه بود غیر از چای ولی مزه خاص خودش را داشت . شب را در این کلبه گذراندیم. چه شبی بود دو کلبه بود و ما 12 نفر در هر کلبه 6 نفر مستقر شدیم و کیسه خواب ها را پهن کردیم و در کنار هم دراز کشیدیم هیچ جایی اضافی نبود. اولین شب سفر و مسیر کویر شبی بیاد ماندنی بود .زیبایی این محیط برای من از این جهت بود که شبانه به این محل وارد شدیم و ابهت آن دو چندان بود . ولی حضور یک خانواده تنها در این محل که با گوسفندان و شترانشان همسایه نیزار بودند یکی از دیدنی هایی بود که حتما دوباره مرا به این محل خواهد کشاند. زندگی آنان بسیار ساده تر از آنچه بود که بشود تصور کرد؛ با تمام داشته هایشان از ما پذیرایی کردند صبحدم هنوز خورشید ندمیده از کوله خلاشه ای (به گفته خود آقای طاهری )زدم بیرون طلوع خورشید همیشه زیباست ولی اینجا زیباییش دو چندان بود همسفرانم همه انسانهای دنیا دیده و در زمینه کاری خودشان افراد متبحری و کاملا مسلطی بودند و من در واقع از همه در زمینه کویر بی تجربه تر بودم .

 

ولی ترکیب این زیبایی محیط کویری ، عشق به عکس و عکاسی و زمین شناسی، کنجکاوی برای جستجوی ندیده ها و همسفران عالی لطف سفر را دوچندان می کرد. همسر آقای طاهری زنی آفتاب سوخته که محبت و مهربانی در چهره آفتاب سوخته اش موج می زد برایمان کماچ زغالی بزرگی را در اجاقی زمینی و برروی بستری از زغال ، تهیه می کند و همه مجذوب این تبحر در تهیه و پختن این کماچ هستیم. همزمان سرپرست گروه تلاش کرد تا شوله زردی را آماده کند که در نهایت در این محیط شوله زرد خوبی از کار در آمد. کلبه ها در کنار نیزار خور قرار داشتند که در واقع شروع و منبع رود شور بیرجند و کال شور لوت است.

 

اگر چه در حال حاضر نی ها خشک بودند ولی گفته می شد در فصل بهار بسیار سر سبز است و پرندگان زیادی به این تالاب سفر می کنند.به نظر می رسد بخش وسیعی از آب های دشت بیرجند چه سطحی و چه زیرزمینی در این محل تجمع کرده توقفی دارند و از طریق زهکش راهی کویر می شوند همانطور که ما بعد از توقف یک شبه راهی لوت می شویم . این نقطه سبز در دل کویر نقطه ای است که نیاز به توجه بیش از پیش دارد و نیاز می باشد که به عنوان یک محل حفاظت شده مورد استفاده قرار گیردو این یکی از مهمترین اهداف سفر تحقیقاتی ماستسفر نامه لوت شمالی (قسمت دوم آبگرم لوت معدن سه چنگی و کال شور) صبح روز دوم با بخاطر سپردن فریم های مختلف از زندگی این خانواده که هنوز هم حاشیه کویر را رها نکرده اندعزم ادامه لوت می کنیم. بعد از صبحانه و صرف شوله زرد لیدر گروه شروع به حرکت می کنیم در حالی که کماچ همسفرمان شده است تا برای ادامه مسیر یاریمان کند.

 

در اولین قدم به آب انباری می رسیم و من در فکرم که این آب انبار بسیاری از تشنگان را نجات داده است و شاید یکی از اب انبار های مسیر خبیص بوده است . در آب انبار را که به نطر می رسد به تازگی باز سازی شده است می گشایم و با نگاه به آب دلمان و روحمان تازه می شود و می شود فهمید که هنوز در حاشیه کویر هستیم و آب شیرین هنوز هم وجود دارد . مسیر را از لابلای تپه ها و آبراهه های کوچک و بزرگ ادامه می دهیم و اعتراف می کنم چشم از مناظر بر نمی داشتم که همه زیبا هستند و برای من زیباتر که علاوه بر قد و بالای رنگی و زیبایشان به دنبال فهم زمین شناسی آنها هم بودم. ناگهان درخت گز بلندی سبزی را به ما هدیه می دهد و دوباره خانه ها و محیط زندگی ییلاقی خانواده طاهری را در حاشیه کوه انجیره میبینیم. تنها مورد اضافی که اینجا نسبت به محل قبلی به چشمم آمد استفاده از پهن شتر برای ساختن دیوار است همسفر مان آقای رونقی می گفت شتر ها را در یک محل ثابت می بندند و آنها آنقدر این پهن خودشان را لگد می کنند تا حسابی سفت می گردد سپس آنها را به قطعات چند ضلعی می برند و مثل خشت مورد استفاده قرار می دهند و این دیوارها علاوه بر اینکه از استحکام بالایی برخوردار هستند ، در باران هم انعطاف و استقامت دوچندانی دارند. دوباره به راه می افتیم و حوالی ظهر در آبگرم لوت هستیم.در آبگرم لوت گروهی منتظرمان هستند و من متفکرم که که این زیر چه خبر است و احتمالا یکی از توده های مذابی که تلاش می کرده زمین را بدراند و خود را به سطح برساند در آن زیر گیر افتاده و در حالی که نای ادامه مسیر را نداشته با این آب گرم هی پیغام می فرستد که من اینجا هستم .

 

چند سالی است که آبگرم لوت بازسازی شده و مسافرانی هر چند اندک را به گرمای خود مهمان دارد . چشم انداز آب گرم، تک درخت نخل ، نیزار و سفیدی شوره هایی که پای ثابت لوت شمالی هستند میباشد. در محل آبگرم دو دستگاه خودرو مجهز آفرود که از کمیته دو دیفرانسیل خراسان رضوی آمده اند طبق برنامه منتظر ما هستند. به هم رسیده احوالپرسی می کنیم و خوشحال که همسفرانی جدید یافته ایم که در کویر احساس تنهایی کشنده است. اقای خسروی بهره بردار و سرمایه گذار مجتمع آبگرم لوت از وعده های محقق نشده مسئولین گلایه ها دارد و مشخص است که رنجهای زیادی برای توسعه این منطقه متحمل شده و هزینه های بسیاری را در این مجتمع سرمایه گذاری نموده است . وی با گشاده رویی و میهمان نوازی به استراحت در سوئیتهای آبگرم و استفاده از امکانات استحمام آن فرا میخواند و حاضر به قبول مبلغی نیست . در همین زمان سرپرست گروه بزرگ کماچی که زن کویری برایمان پخته است را ماستمالی و آرا گیرا می کند و بقیه دوستان هم که که از صبح انتظار آن را می کشیدند هر کدام چاقویی برداشته و به جانش می افتند گویی کیک تولد مسیر جدیدی در لوت است ، هر کدام چاقویی از نیام برآوردو به جان کماچ می افتند تا نهارمان باشد و ساده ترین چیزها در این سفر چه با مزه هستند بعد از عکس یادگاری در ادامه به رود شور می رسیم.

 

چشمت که به آب می افتد آنهم آب روان حسی دیگر به تو القا می شود و اگر خوب گوش به آب بسپاری می توانی نجواهای آب را در حاشیه کویر بشنوی که از راهی که در پیش دارد می گوید تا به عمق کویر برسد شاید از شوقش به کویر می گوید و این بیشتر مرا جویا و خواهان کویر می کند تا بدانم که چیست که انسان ها را اینگونه جذب می کند . سفیدی هایی که بر کناره و بر هر گوشه رود نقش بسته اند اگر چه شورند ولی سفیدی راه را نمایش می دهند رود شور در این قسمت بنام رود جنگل هم شناخته می شود. –ای رود شور که راهی کویری برسان سلام مارا / به کلوت و ماسه هایش / به صدای بادهایش / به غروب با صفایش / به طلوع دلگشایش / به سکوت لحظه هایش — با خودم می اندیشم این رود چه صفایی می کندکه همیشه تنهاست هیچ مزاحمی ندارد و هیچکس آبش را گل آلود نمی کند. و دوباره راهی می شوم کمی جلوتر به حفاری های معدنی می رسیم عمق حفاری ها بیشتر ازچند ده متر است و آثار کانی مالاکیت را می توان مشاهده کرد چشم به دیگر سو می چرخانم بقایای ساختمان های معدن سه چنگی را می توان مشاهده نمود اینجا زون معدنی فلزی (سرب سه چنگی) است که عملیات معدنی تا عمق زیادی انجام شده است.

 

یک چاه عموددیده می شود که دیواره آن آجرچینی است و تا عمق زیاد حفر و نیز چند تونل افقی که در میانه هر کدام چند حلقه چاه عمودی حفر گردیده است و این معدنکاری مربوط به سالهای 1347 تا 1349 می باشد. تعداد ابنیه نشان از سکونت و جنب و جوشی وسیعی در این محل می دهد که حالا فقط سکوت است و زوزه باد. دوباره به فکر فرو می روم که کویر با همه عریانیش در دل خود چه گوهر ها نهان دارد –کویرم من کویرم من / کویری پر زدریاییم / پر از شعر و معمایم / کس جز من نمی داند چه می گویم / اگر بگشایم این سینه پر از در و گهر بینی / سکوتم را پر از اشعار تر بینی / اگر تنهای تنهایم کویری پر زمعانیم — در گوشه ای تک بوته ای می بینم که به گفته همسفرمان آقای مودی که از دوستان محیط زیست است می گوید این یعنی چرای بی رویه و من به گونه ای دیگر می بینم که هر دندانی که درجسم این بوتهبی جان شده فرو می رود تن زخمی اش را به مرگ نزدیک می سازند و در نهایت این دندان های کویر خواهد بود که در بدن بشر فرو خواهد رفت که اگر قدر گل ها و زیبایی های طبیعت را ندانی آن روی دیگر سکه را به تو خواهد نمایاند و تو را در گل خواهد نشاند . در هر قدم نیاز به تفکر را احساس می کنم. بعد از معدن مسیر را به سمت نایبند ادامه می دهیم خورشید کم کم دار رخ از کویر بر می دارد و می رود که تا صبحی دیگر در پشت کوه های نایبند مهمان و شاید میزبان برای دیگران باشد تا دوباره با چرخش چرخ نوبت ما شود. حدود ساعت 5 بعد از ظهر در نایبند هستیم خودروها به بنزین گاه رفته تا جان بگیرند و در تنهایی کویر ما را تنها نگذارند.

 

سری به آبگرم دیگ رستم می زنیم بعضی دوستان تنی به آب می زنند و من دوباره به گسل نایبند می اندیشم که راهی از عمق زمین گشوده تا این آب به سطح برسد و گرما بخش تن خسته مسافران باشد. تا فکر و روحشان را گرم نماید و در ادامه راه کویر بیاندیشند به کویر و هبوط بشر در این کویر نظرات در مورد محل توقف متفاوت است سه گزینه داریم اطراق در محل آبگرم ، توقف در خانه سنتی پیرزنی در روستای نایبند و ورود مجدد به کویر و چادر زدن در جنگل عراقی. در نهایت راهی خانه بی بی خدیجه می شویم که در نایبند ساکن است و با لهجه خاص خودش برای مدتی افراد را سرگرم می کند. بزرگان گروه که همه کویردیده و سرد و گرم کویر چشیده هستند بر روی لب تاب مسیر فردا را بررسی می کنند و من در حال خوشه چینی هستم و گاهی ناراضی از اینکه چرا در دل کویر اتراق نکرده ایم. بالاخره دوباره سر به کیسه خوابم فرو می برم تا به فعالیت روزانه و فردایی که در عمق کویر پیش رو داریم بیاندیشیم. صبحدم هنوز خورشید ندمیده بیرون هستم تا مبادا طلوعی دیگر را از دست بدهم آنهم طلوعی رو به لوت را…….سفر به لوت شمالی.

 

روز سوم سفر است و من هر لحظه عطش کویر را شعله ورتر می بینم همچون عاشقی که به هزار ترفند معشوقه را به سر قرار کشانده است و نگران است که چه می شود. –ای آفتاب لوتی دشت از میان برآ/ بنگر به تاب و تب این آشیان برآ/ ما را به عشق لوت بدینجا کشانده ای/ مردی کن از بستر این آسمان برآ– صبحدم هنوز آفتاب شعاع هایش را در غلاف دارد و بیرون نکشیده من از درون کیسه بدر آمده و از بالا خانه بی بی خدیجه بیرون می زنم تا طلوعی که از سمت کویر بر کوه نایبند می تابد را از دست ندهم . هوا روشن شده و می توان درختان نخل را دید که قد کشیده اند گویی تلاش می کند که خود را از داخل دره به بالا بکشند تا کویر را ببینند که اینان زیبایی کویر را بهتر از هر کسی درک کرده اند. شاید همین کنجکاوی نخل ها باعث شده اینگونه قد بلند باشند،همانگونه که ما دو روز است به هر آبراهه و تپه ای سرک می کشیم تا راهی به گمستان لوت بیابیم و ردی از شترانی که بار غلات و خرمای خبیص را به قهستان می رساندند ببینیم . بقیه گروه هم کم کم بیرون می آیند گروه مستند ساز دوربین و سه پایه بدست گرفته به جستجوی خورشید صبحدم کویر می روند و من بر دامنه کوه نایبند ایستاده و با خودم می گویم خوش به حال کوه نایبند که هر روز نظاره گر طلوع زیبای لوت است به پایین دست که می نگری سبزه ها به تو امید می دهند که راه در پیش سبز است .

 

در افکار خودم هستم که صدای سوت رنگ پریده لیدر که انگار صدای سفیرش گرفته است به صدا در می آید و تمرکزم را بهم می زند این سوت می گوید گام بردار راه لوت در پیش است و گمستان پیش رو درنگ جایز نیست. –گام بردار ای مسافر راه لوت است پیش رو / لوتیان را عشق می باید نه حرف و گفتگو/ لوت ما لوتی کند هر مرد در ره آمده/ عشق بشناسد ره از بی ره ،غیر این مجو– در گوشه ای سفره صبحانه گسترده شده است و هر که هر چه دارد به میدان می آورد پنیر و حلوا و نان و کماچی که مادر علیرضا بسان کیکی قطعه قطعه کرده است. این صبحانه کویری ما است . و اصلا مهم نیست چیست هر چه هست خوشمزه است و می چسبد. و دوباره راهی می شویم. هما هنگی هایی با پاسگاه نایبند لازم است که بزرگتر ها به همراه لیدر همه اقدامات لازم را انجام می دهند و پاسگاه با دادن تذکرات لازم تلاش می کند همه مسئولیت ها را به گردن ما بیندازد و من با خودم می اندیشم مگر ما کجا می رویم . و از درون می شنوم هیچ مگو هیچ مجو غیر ره پیش مگو به هر صورت راهی می شویم هنوز مسیری را طی نکرده ایم که یکی از خود روها به مشکل می خورد و به تپ تپ می افتد ولی خدا یارمان است علاوه بر اینکه اکثریت اعضای گروه فنی هستند در گروه دوستان مشهدی یک نفر اینکاره هست واقعا مکانیک قابلی هست اینرا گفتم چون این داستان همینجوری ادامه داشت پس از چند بار شل و سفت کردن پمپ از کار می افتد و باز داستان چند گزینه ای می شود 1- برود تعمیر شود و برگرد 2- بماند و همینگونه ادامه بدهد 3-کلا برگردد .

 

تقریبا هیچکس دوست ندارد که بهمن خان از گروه جدا گردد که اتکا همه به ایشان است و علاوه بر تمام سوابق علمی و تجربه بسیار خونسرد و منطقی کار می کند . همین تفکر و بررسی موضوع دوباره ایشان را همسفر ما می کند. اگر چه تا آخر سفر در فاصله های متفاوت بارها و بارها داستان تکرار می شود ولی با وجود مکانیک ماهری مثل حسین آقا هیچ جای نگرانی نبود . مسیر آغاز می گردد .همه مفتون کویرند و عاشق هیچ نمی شناسد و با هیچ منطقی سازگاری ندارد. از شروع سفر همه گونه سنگ پیش پای ما آمده است ولی هیچ سنگی آنقدر بزرگ نیست که ما را از راه پیش رو بازدارد. ساعت تقریبا 10 است که باد نرم نرمک شروع می شود و خبر می دهد که خبری در راه است و بدنبال آنرقص ماسه ها آغاز می گردد ، باد بر طبل می کوبد و خاک هابه هیجان آمده در بینهایت لوت شناور می شوند و ما تماشاگرانی امیدواریم که فقط نظاره می کنیم. رقص خاک ووچرخش ماسه ها آنقدر زیاد می شود که چیزی جز موج های خاکی را نمی بینم ولی همه چیز برای من در هیجان و زیبایی سفر خلاصه می شود. بعد از مدتی موضوع جدی می شود به گونه ای که باد نرم نرمک به طوفان بدل می شود و پیاده شدن از ماشین سخت و سخت تر می شود ولی هنوز هم هیچکس به چیزی جز ادامه راه فکر نمی کند. باید رفت مقصد بعدی شند علیرضا خان است. شند به مسیل های ماسه ای اطلاق می گردد که با کندن بستر ماسه ای می توان به آب رسید. در کتاب کویرهای ایران نوشته سون هدین سوئدی به وجود آب شیرین در این مکان اشاره شده است و گفته شده است کاروان های قدیم مسیر لوت از آن آب شیرین تهیه می کرده اند این موضوع در روزنامه ها هم منتشر شده است. گروه بدنبال این است که بطور علمی و مستند انرا ثابت کند ، بنابراین تلاش می کند با کندن چاله شاید آبی بدست آورد .

 

در حالیکه گرد و خاک مختصر حالا دیگر به طوفان تبدیل شده و تقریبا سر و کله همه را چفیه پیچ کرده است گروه در حال کندن چاله است. چند نقطه با بیل حفاری می شود ولی بدلیل پرشدن چاله از شنهای حمل شده توسط طوفان نتیجه ای عاید نمی گردد بنابراین دکتر را می بینم که مقداری از ماسه های نمدار را در کیسه ای می ریزد که حداقل اگر لازم شد نمونه ای داشته باشد . و دوباره به راه می افتیم . و باز تجسم آن روز کاروانیان بر ذهنم هجوم می آورد که زمانی این نقطه کویر چه غلغله ای داشته تا مشک ها پر شود و جسم و جان کاروانیان را در این راه دراز یاری کند . آری می توان اینجا را یکی از نقاط استراتژیک راه قهستان به نایبندان دانست . طوفان دید را کم کرده است و تقریبا جز موارد ضروری توقفی در کار نیست ولی یکی از خودرو ها که مشکل داشت بصورت دوره ای مشکلش را تکرار می کند ولی هیچ کس مشکلاتش را با وجود مکانیکی متبحر که به محض توقف مشکل را می گفت جدی نمی گیرد. چشم به هر سو می چرخانی جز باد و طوفان و خاک بوته های پراکنده و چند خودرو که سکوت دشت را شکسته اند چیزی دیده نمی شود و شاید این طوفان هم اعتراض لوت به شکستن سکوتی است که سالهاست بر تنهایی اش سایه افکنده است .

 

حرکت گروه به اینصورت بود که یک خودرو که لیدر گروه هم در آن مستقر بود به همراه یک بی سیم در جلو و خودروی ما به همراه بی سیم دوم در عقب گروه حرکت می کرد تا کسی جا نماند. تا حدود ساعت 2 اوضاع علیرغم طوفان عادی پیش می رفت ولی حالا در یک کفه رسی قرار داریم و هیچ چاره ای جز توقف نیست. خودرو ها بر فراز تپه ها مستقر می شوند وچراغ ها را روشن می کنند تا شاید عوارض را بهتر ببینند ولی فایده ای ندارد. دو خودرو ثابت می مانند و دو خودروی دیگر بر فراز تپه های کوچک به شعاع 2 تا 3 کیلومتر به جستجو می پردازند ولی باد و طوفان اجازه دید را نمی دهند و تلاش ها نا موفق می ماند . لحظه تصمیم گیری است از طرفی خورشید هر لحظه می گوید من بیشتر از این یاریگرتان نیستم و از طرفی همه نگران هستیم ارتباطی هم وجود ندارد .

 

روز مان که کامل با طوفان شن هدر شد حالا چه کنیم؟! در نهایت با همفکری تصمیم به ادامه مسیر گرفته می شود نگرانی در چهر ها نمایان است ولی هیچ جای نگرانی نیست زیرا افرادی با تجربه و مسلط در تیم هستند. همه هم عقیده می شویم و دوباره راه کویر را پیش می گیریم نیم ساعتی را خورشید به ما لطف کرده و راه را به ما نشان می دهد ولی با چشمک های طلایی خورشید که حالا به قرمزی می گراید متوجه می شویم خورشید قصد خروج از لوت را دارد تا ما در تاریکی بیشتر از لوت لذت ببریم، ولی نمی داند که باد و طوفان بر دلهره هایمان می افزاید. باز هم جای نگرانی نیست که آسمان خدا پر از ستاره است و من هنوز در جستجوی ستاره بخت خویشم ، نمی دانم چند سفر باید راهی کویر شوم تا چشمکش را ببینم ولی دوست دارم همیشه در کویر بدنبالش باشم.بعد از طی مقداری از مسیر از پستی و بلندی های کوچک می گذریم و در حالی که سوز سرما، صدای باد ،تاریکی کویر و همه شرایط شب مبهم و سختی را یاد آوری می کنند وارد محلی می شویم که ندیده عاشقش می شوم و این همان هامادا است مسطح و یکدست با ریگ فرش های زیبا و من بر اساس اطلاعات قبلی می دانم که اینجا در مسیر مستقیم راه شهداد قرار داریم و پس از جستجوی رد مسافران و شترانی که تمام سختی کویر و بار مسافران را بر پشت حمل می کرده اند را نیز سرپرست برنامه پیدا میکند ،گام برداشتن در این راه هم خود لذتی دارد.

 

حدود ساعت 8 شب برای دقایقی در محلی توقف می کنیم با رسیدن به مناطق هامادا علی رغم وجود بادی سوزناک گرد و خاک فروکش کرده است و من جرات می کنم دوربینم را از داخل پلاستیک بیرون بکشم و دوباره دوربین به دست می گیرم. یک روز است که بر دلم عقده شده و نتوانسته ام عکسی بگیرم کمی دورتر ایستاده و علی رغم اینکه مدام نگران باتری دوربینم هستم فلاش زده و عکسی می گیرم عکس را که می گیرم احمد آقا می گوید اینجا گمستان لوت است و چه به موقع چون با تمام وجود گمستان را احساس می کنم . آیا آنکه نام گمستان را بر اینجا نهاده است هم همین حس و شرایط را داشته است.

 

تاریکی شب و صدای زوزه باد و سوزی که به درونم می ریزد نام گمستان را چند برابر برایم تداعی می کند –در گمستان سوز و سرما است و احساسی عجیب/ راه را بی همسفر رفتن دوچندان می کند حس غریب– دو عکسی که در گمستان می گیرم هر دو این حس را به خوبی بیان و یادآوری می کند. برای چند دقیقه ای بیشتر نمی توان توقف کرد لاجرم دوباره بر ارابه های سرنوشت می نشینیم و گمستان را می گذاریم به حال خود و من با خودم دلخور، که ای کاش این مسیر را در روز آمده بودیم وبه خودم دلداری می دهم شاید هم اینگونه بهتر شد مفهوم گمستان را بهتر فهمیدم. باز هم بر هامادا خودرو ها را می تازانیم و تنها مسیر نور چراغ ها برایمان حرف ها می زنند ولی تمام مسیر یکنواخت است حدود ساعت 11 شب ناچار به توقف می شویم ولی حتی یک نفر هم در سوز سرمای لوت جرات خروج از ماشین ها را ندارد لاجرم هر کسی در محل ثابت خودش که چیزی مشابه سلول انفرادی است تلاش می کند تا بخوابد. می گویم سلول انفرادی تصور کنید که در کابین عقب پیکاب در حالی که ساک کوچکی هم بر روی پای هر نفر هست چه می شود .

 

شخصا اگر چه به ظاهر شرایط بهتری داشتم ولی از آنجا که فشار سیستم بدنی مدام به من اخطار می کرد و سرما هم امانم را می برید ، می اندیشیدم که امشب چه می شود؟ . به قصد خواب می روم ولی اندیشه ام علیرغم سوز و سرمای کویر در ادامه راه لوت سیر می کند .گاهی احساس می کنم لوت از ما خوشش نیامده و از ما فراری است. من عاشق و تو فراری از من چکنم جان بر کف من، تو دوری از من چکنم از برق تو آتش به تمام هستیم افتاده آتش تو ندیده ای به باغ و خرمن چکنم باید هر طور شده چرتی بزنم که فردا برای دیدار گندم بریان تازه باشم . لاجرم چشم بر هم می گذارم…سفر به لوت شمالی (قسمت چهارم از گمستان تا کلوتهای شهداد)صبحگاهان بعد از گذراندن شبی سخت هنوز خورشید خوابیده است که چشم بر سیاهی هامادا می گشایم و به انتظار روی ماهش می نشینم و بر پهنه دشتی که تا چشم کار می کند دریغ از ذره ای پستی و بلندی به گرد خویش و جستجوی خویش می چرخم و قرص خورشید آرام و خرامان گام به گام بالا می آید و حالا همگان کم کم پای بر هامادا می گذارند تا بیاندیشیم کجاییم؟! .

 

لیدر می گوید ما در نزدیکی هفت گود هستیم حدود ساعت 7 دوباره استارت ها زده می شود و راهی می شویم . هر بار که خودروی معیوب گروه حکم به توقف می دهد فرصتی است برای من که چشم بر زمین بدوزم و چستچو کنم دانه ها بر زمین آرمیده را و چه زیبایند سنگ های سیلیسی زیبا که به رنگ ها و مدل های متفاوت طبیعت را سنگفرش کرده اند دانه ها یا سیلیس های آمورف ( آگات) هستند و یا بازالت های سیاه . گاهی آنقدر رنگ ها زیبا است که ناخوداگاه دستم به زمین دراز می شود و دانه ها را به آسمان می برم و سوعات سفرم می شوند. سوغاتی از جنس عقیق که از پهن دشت کویر حکایت خواهند کرد. در یکی از توقف های ناخواسته خودروی لیدر از چشم ما دور می شود و حالا ساعت 9 صبح 23 دی ماه 1391 است و دوباره وقتی به ایشان می رسیم سفره ای گسترانده بر پهنه دشت لوت شمالی و بر دانه های رنگ به رنگ هامادا مشاهده می کنم و چه بهتر از این سفره که 24 ساعت است که سفره ندیده هستیم و شام و نهار برایمان معنی نداشته است و حالا صبحانه می چسبد . آنهم چه صبحانه ای املتی در عمق لوت .

 

صبحانه را که می خوریم دو ستان مشهدی هوس ویراژ با خودرو ها را دارند و دوستان عکاس هوس عکاسی از این صحنه ها را ، بنابراین تویوتا بر گرد خویش می چرخد و با گرد خاک آن شاتر دوربین ها چکانیده می شود و فیلتر دوربین دکتر، قربانی این چرخش . دو باره پای در ره می گذاریم حالا دیگر خشم هوا فرو نشسته و ما را بعنوان مهمان قبول کرده و دغدغه همسفران هم با خبر خوش آنها به خیر گذشته است پس چه می ماند جز اندیشه گندم بریان. قبل از اینکه ادامه سفرنامه را بنویسم داخل پرانتز موقعیت زمین شناسی گندم بریان را بازگو می کنم( گندم بریان محلی است که از بالا به شکل ملاقه ای دیده می شود و در سطح زمین منطقه ای تقریبا مسطح سنگ های بازالتی سیاه هستند سنگ هایی که کانی الیوین را مهمان دارند. این سنگ های حاصل فوران چند دهانه آتشفشانی از جمله دهانه آتشفشانی کردوانی و دهانه آتشفشانی محمودی هستند. این دهانه ها به افتخار این بزرگان به نام آنها نامیده شده اند تا به پاس تلاش هایشان نامشان در کویر بماند. دهانه ها دقیقا بر روی گسل نایبند قرار دارند .

 

یکی از نظرات در مورد چگونگی فوران این آتشفشان های جوان که مربوط به کواترنر می باشند این است که در راستای گسل نایبند با ایجا شرایط پلکانی گسل محیطی کششی بوجود آمده و با نازک شدن پوسته زمین در این قسمت گدازه ها بیرون ریخته اند و بر پهن دشت لوت و بر روی لایه های رسی گسترانده شده اند .در مورد انتخاب نام گندم بریان گفته می شود سال ها پیش که مسافران بین قهستان و شهداد بار خود را در این محل بر زمین می گذارند دانه های گندم بر روی سنگ بازالتی سیاه قرار می گیرد بعد از مدتی از شدت گرما بریان می شود و نام گندم بریان بر آن نهاده می شود . مدتی هم به اشتباه شایع شده بود که گندم بریان گرمترین نقطه کره زمین است که بعدا برای چند سال متوالی با تحقیقات انجام شده توسط دو پژوهشگر علاقمند و ماجراجو به نامهای سید احمد رونقی و ساسان سلوتی و بررسی نقشه ها همطراز گرمایی مشخص شد ریگ یلان لوت در شرق بیابان لوت یکی از گرمترین نقاط کره زمین است که با تحقیقات گسترده دکتر بهمن ایزدی تکمیل و به رسانه ها اعلام شد .

 

اگر چه با وجود سنگ های سیاه که گرما را جذب می کند و دمای بسیار بالای تابستان لوت گندم بریان یا ریگ سوخته درجه حرارت بالایی را نشان خواهد داد) سفر را ادامه می دهیم و ناگهان از دور دست در میانه دشت قسمت برجسته ای مشاهده می شود و بدون هیچ توضیحی می دانم که اینجا گندم بریان است . در هر بار توقف آثار عابران قبل از ما در عمق کویر را می توان مشاهده نمود . قمقمه ای که چشم بر فراخنای کویر دوخته تا کسی از راه برسد و دوباره یادش کند و بیاد آورد روزگاری که ارج و قربی داشت. در نزدیکی گندم بریان خودرویی را مشاهده می کنیم که احتمالا متعلق به کسانی است که از طریق کویر جابجایی های غیر مجازی داشته اند و به گونه ای دچار قهر شده اند که هر قطعه اش را باید در گوشه ای پیدا کرد .

 

دوستان ابتدا محتاط هستند ولی بعد از دقایقی هر کس در گوشه ای مشغول کنجکاوی و حستجو است. هر کس به گونه ای بر این مهمان ناخوانده کویر می نگرد و من تپه های ماسه ای را می بینم که با حضور این مهمان ناخوانده قدم در حریم هامادا گذاشته اند که هر جا مانعی یابند ماسه ها بر زمین می نشینند تا استراحتی بکنند و از دست باد در امان باشند. حالا گندم بریان در چند صد متری ما است و من در اندیشه که به یکی از آرزوهایم که دیدار گندم بریان است می رسم —گسل درز و شکافی برجهان داد / زمین غرید تکانی بر زمان داد / و ناگه داغ های خفته در دل/ برون آمد و بر دلخسته جان داد/ گدازه رفت هوا و غلطکی زد/ دوبار شور نابی بر زمین داد/ زمین از هرم آتش سوخت اما/ نزد دم و عرق را بر جبین داد/ گدازه سخت شد از نوع بازالت و مردی نام بریان را بدان داد— بر دیواره گندم بریان بالا می روم و شاهد سنگ های سیاهی هستم که بازالت هایی به سن دوره زمین شناسی کواترنر هستند در بعضی قسمت ها بازالت ها آبله رو و متخلخل هستند که بر اثر خروج حباب های هوا از داخل گدازه به اینصورت در آمده اند در دیگرسو آثار شلاق های مدام باد باطعمی از ماسه بر گونه سنگ های سیاه قابل مشاهده است و بادساب ها را می توان مشاهده نمود.

 

هر سو می نگری زیبایی است قطعه های سیاه بازالت در زمینه سفید ماسه ها و خاک ها مناظری زیبا را به تو هدیه می کنند. از نگاه گندم بریان می فهمم که حرف های نگفته زیادی دارد ولی خلوتی می خواهد و زمانی که دل به او سپرد . خلوت که هست ولی دوباره آیینه ای که از داخل خودروها به من اشاره دارد حکم به حرکت می دهد و به خودم دلداری می دهم که به زودی به دیدارت خواهم آمد و باز هم رازهایت را خواهم جست. از گندم بریان دل می کنیم و راهی می شویم در کناره آبراهه ای در حاشیه تختگاه بریان ماسه ها بر روی هم انباشته شده اند و مناظری زیبا از ریپل مارک ها را می توان مشاهده نمود که باتو سخن می گویند و از بازی های باد و ماسه می گویند و تو می اندیشی باد های کویر چقدر استادند در ساختن زیبایی ها. و در انتهای راه به ابتدای کلوت ها می رسیم که هر کس ندیده مجذوب آنها می شود .اگر چه اینجا فقط شروع کلوت ها است ولی زیبایی های آنها تو را به عمق کلوت ها و شهر کلوت دعوت می کند و تو قول می دهی که روزی مهمانشان شوی آنچه بعنوان کلوت ها شناخته می شود در واقع رسوبات رسی و سیلتی دریاچه ای است که سازند لوت نامیده می شود سن پلیوسن و پلیستسن دارند. دو نوع اشکال را می توان بر این کلوت ها مشاهده نمود یکی ساختارهای درونی آنها مانند لایه بندی مورب (cross beding) است که چشمی متخصص تر می خواهد و دیگری اشکال ژئومورفولوژیکی مانند تخت دیو است که بر اثر وزش مداوم باد و ضربه های مداوم ماسه ها بر دامن دیواره ها بوجود آمده اند و با توجه به لایه های سختی که در بالای این لایه ها قرار دارند تشکیل شده اند و در هر سو قابل مشاهده هستند.

 

ارزش یک بوته گیاه در کنار گندم بریان مشخص می گردد که چه سهمی در تثبیت شن و ماسه دارد و من برگرد این بوته می چرخم و دوربینم از همه جهات ثبتش می کند و سروش که شوقم را می بیند می گوید دوربین بهتری بگبر و نمی داند که این دوربین را با چه داستانی گرفته ام و دوربینم تا یک ماه پیش در مشت بسته ام جای می شد و حالا از داشتن این دوربین چقدر خوشحالم. پدیده دیگری که در مسیر ما هرچند در مقیاس کوچک قابل مشاهده بود برخان ها بودند که تقریبا در انتهای مسیر با تابش نور آفتاب که آخرین نفس های روزانه را نثار دشت می کرد مشغول خود نمایی بودند . از دور دکل های مسیر جاده نهبندان شهداد را می بینم. حالا همه شادانند از اینکه سفری پرمخاطره از میان باد و طوفان و گمستان لوت با سلامتی و موفقیت به پایان رسیده است.و اینجا نقطه جدایی از یاران کویر و کویر است . جدایی همیشه سخت است و کویر ارزش یاران و یاری را بهتر بر تو نمایان می سازد . سفر به پایان می رسد و لوت شمالی تسلیم قدم های استوار می گردد . جسم از کویر بر می دارم و و دل در کویر می گذارم به امیدی که روزی دوباره در گوشه ای بهم برسند و دوباره به رویاهای خویش می اندیشم. گزارشگر : مهندس محمود مسعودی عکس از : احمد رونقی(مرد شنی)

 

گزارش خبری: اولین تورتخصصی سافاری کویرنوردی با موضوع عبور از بیابان لوت شمالی با موفقیت و سربلندی تیم کویرنوردی به پایان رسید.این تور ماجراجویانه که پس از گذشت صدها سال از آخرین گذرهای کاروانیان شترسوار لوت در جاده های قدیم لوت شمالی مسافران انجام می شد، از 20 الی 25 دی ماه ادامه داشت و با مشارکت کانون سبز فارس ، پایگاه اینترنتی پرشین دیزت ، هیئت اتومبیل رانی خراسان جنوبی ، کمیته دودیفرانسیل خراسان رضوی و با همکاری اداره کل حفاظت محیط زیست استان ، اداره کل میراث فرهنگی و صنایع دستی و گردشگری استان ، فرمانداری شهرستان خوسف و نیروی محترم انتظامی به انجام شد ؛ کویرنوردان با تجربه طی ساعتها درگیری با طوفان شن در نقاط دورافتاده کویر لوت توانستند با بهره گیری از توان فنی و تجربی و استفاده از مدرنترین تجهیزات ناوبری و خودروهای فورویل درایو ، مسیر حدود 500 کیلومتر را بصورت آفرود و خارج از دسترس ، پیمایش نموده و با حضور اساتید دانشگاهی از سراسر کشور مطالعات پیشرفته و کم نظیری در مبحث شناسایی توانمندیهای ژئوتوریسم و بوم سازگان لوت به انجام رسانند.

 

این تیم در آغاز سفر پس از برگزاری جلسه بررسی وضعیت اکوسیستم لوت شمالی و نیزار نخرود در نزدیکی آبگرم لوت ، با شعار : "منطقه حفاظت شده نیزار خور ، امید توسعه پایدار و بیابان زدایی" راه خود را از مسیر خوسف به سوی اعماق بکرترین نقاط بیابان لوت و در جستجوی نمونه های منحصربفرد حیات و اکتشاف جاده کاروانرو باستانی لوت در مسیرهای بین نایبندان ، بیرجند ، خوسف ، راور به سوی جاده شهداد ادامه داده و پس از گذر از نقاط آب انبار ضیاالدین ، حوض جنگل ، نیزار نخرود ، کوهستان انجیره ، کوهستان آبگرم ، آبگرم لوت ، کال شور بیرجند ، کج کلاه خان ، معدن مس و طلای مخروبه سه چنگی ، دیگ رستم ، نایبندان ، زردگاه ، شند علیرضاخان ، هفت گود ، دق گمستان ، تباسین ، گندم بریان ، کال گوجار ، شهر لوت و رودشور با موفقیت و سلامت به شهر شهداد رسیدند و پس از استراحت و بازدید از روستای دهسلم و ریگ یلان لوت که با پذیرایی گرم و همراهی و اسکورت دلاور مردان یگان تکاوری نیروی انتظامی در کویر دهسلم انجام شد، از مسیر شهرستان نهبندان و سربیشه به بیرجند بازگشتند.

 

لازم به ذکر است که این تیم پس از مطلع شدن از حادثه دیدن تعدادی گردشگر در نزدیکی جاده شهداد و رود شور ، علی رغم درگیری با طوفان در نقاط دوردست کویر ، مسیر خود را با هدف کمک به آسیب دیدگان حادثه و نجات آنها ، به سمت نقطه مورد نظر تغییر داد ولی خوشبختانه قبل از حضور تیم ، نیروهای جمعیت هلال احمر شهرستان با کمک دسترسی از طریق جاده آسفالته شهداد به نهبندان ، افراد حادثه دیده را خارج نمودند.این تور تخصصی– پژوهشی با سرپرستی دکتر بهمن ایزدی و سید احمد رونقی و با مجوز رسمی دفتر عماد خدمات مسافرتی و جهانگردی عماد انجام شد و آقایان علیرضا میکائیلی ، سهیل راد(هنرمند عکاس) ، عباس کیانی ، رضا صخدری ، جعفر فروردین و امیرحسن نورزاده(مکانیسین فنی) از کمیته دودیفرانسیل خراسان رضوی ، سهیل صباحی ، رضا تیموری و استاد فرهاد ورهرام از مستند سازان برجسته کشور ، مجید و فرهنگ خاتمی از صدا و سیمای مرکز کرمان ، دکتر مهدی غفوری از تهران، علیرضا خوشبخت و محمود مسعودی از بیرجند ، دکتر معین زاده از گروه زمین شناسی دانشگاه کرمان ، حکیمه محمدی و حسین ایمانی (تیم پشتیبانی) ، مهندس بهمن مودی(کارشناس سازمان حفاظت محیط زیست) و حسین حسین زاده(محیط بان) و سروش نفیسی (عکاس و گزارشگر نشریه گردشگری سفر) در آن حضور داشتند.

 

تیم تحقیقاتی کویرنوردان در پایان ماحصل ورزشی – پژوهشی و گردشگری خود را به روح شریف دکتر احمد مستوفی استاد دانشگاه کرمان و از پیشگامان جفرافیای سرزمینی لوت تقدیم نمود که رنج سفرهای بسیاری در نقاط پرت و ناشناخته کویر لوت با هدف تحقیقات و پژوهش و بررسی جفرافیا و راه های قدیم آن متحمل شد و به تحریر یکی از مهمترین اسناد و تالیفات موجود در رابطه با سرزمین لوت اقدام نمود نمود ولذا به افتخار و پاسداشت زحمات این استاد برگزیده ، مسیر پیموده شده به نام مرحوم دکتر مستوفی نام گذاری شد. دکتر احمد مستوفی در سال 1291 در تهران متولد شد تحصیلات عالی را در رشته جغرافیا گذراند. در دپارتمان جغرافیای دانشگاه سوربون پاریس دکترا گرفت و درسال 1317 دانشیار کرسی جغرافیای عمومی گردید. وی در بهمن 1327 درگذشت.تیم سافاری با هدف معرفی مهمترین جاذبه های گردشگری و طبیعت گردی خراسان جنوبی و شهرستان خوسف و حمایت از توانمند سازی جامعه محلی در توسعه صنعت عشایری ، مبالغی به عشایر کویر خور و نایبندان تقدیم و از میزبانی و زحمات آنان تشکر و قدردانی نمود؛ ضمن اینکه مبالغی از محل درآمد برنامه به یکی از باشگاههای فعال در زمینه طبیعت گردی به عنوان عوارض توسعه اکوتوریسم در بیرجند اختصاص یافت.نمونه ها و دستاوردهای این سفر تحقیقاتی متهورانه در مجامع معتبر دانشگاهی در کشور و گروههای فیلم ساز و مستند ساز حاضر در برنامه ، برای تحلیل و تهیه گزارش در دست بررسی میباشد.سید احمد رونقی خبرنگار روزنامه آوا (مرد شنی)

1 نظر
  1. محمد می‌گوید

    با سلام
    سفر خوبی بود ولی از کاروانسرای درطول راه استفاده نکردید

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.